- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه
مهـدی که عـالـمـنـد رهـیـن کـرامـتـش سر زد طلوع صبح نـخـست امـامـتـش همچون لباس کعبه که بر کعبه زینت است زیـبـا بـود لـبـاس امـامـت بـه قـامـتـش امروز شد امام ولی بوده است و هست تا صبح روز حشر به عالم زعـامـتـش برخیز و از سرور جهان را به هم بزن از« انـــمــا ولــیــکــم الله » دم بـــزن آتش به باغ دل همـه «بردا سلام » شد صبح ستـمگـران همه از یـأس شام شد وجد و سرور و شادی و عیش و خوشی حلال اندوه و درد و رنج و مصیبت حرام شد پـیـغـام بـر تـمـام سـتـمـدیـدگـان بـریــد مـهـدی امــام بـود و دوبـاره امــام شـد خورشید عدل و داد جهـان گـستر آمده گـویـی دوبـاره بـعـثـت پـیـغـمـبـر آمده در چشم خلق نور هدایت مبارک است بر خاک خشک بحر عنایت مبارک است آیــات نـصـر بـر ورق لالـههــا بـبـیـن در باغ عصر این همه آیت مبارک است آیــد نــدا ز سـامــره بـر عــالـم وجـود با این بیان که عید ولایت مبارک است هـمـت کــنــیـد در فــرج آل فــاطــمــه بیـعـت کـنـیـد بـا پـسـر عـسگـری همه خـیزید تا به گـمـشدگـان رهـبری کـنیم بر خـلق آسمان و زمین سـروری کنیم اول صـلا به خـیـل سـتـمـدیـدگـان زده آنگـه ز اهـل بـیـت پــیـام آوری کـنـیـم آریم رو به سـامـره آنگـه ز جان و دل تـجـدیـد عـهـد با پـسـر عـسگـری کـنیم فرمان عـدل و داد به خلق جهـان دهیم تا دست خود به دست امام زمان دهـیم پــایــنـده تـا قــیــام قـیــامـت قــیــام مـا گردون زده است سکه عزّت به نام ما چون نور آفـتاب که تابد بر آنچه هست پیـداست مجـد و سـروری و احترام ما مــا را خــدا ائــمـه گــیــتــی قــراد داد گـردیـد تـا که یــوسـف زهـرا امـام مـا »میثم» وجود غرق به دریای نور اوست هر چند غایب است جهان در حضور اوست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
هشت روز است که با درد مدارا دارد کوهِ صبری که در این بسترِ غم، جا دارد هشت روز است که از زهر به خود میپیچد هشت روز است که از مرگ تمنا دارد هشت روز است که پرپر شدنش را دیده همسری که به کنارش غم عُظمی دارد ذره ذره نفـسـش سوخت، تنش آب شده هشت روز است که اینگونه تقلا دارد هشت تَن کشتۀ زهرند از اجدادش لیک زهـر این دفعه چرا شکلِ معـما دارد؟! سرِ او روی زمین مانده در این مدت؟ نه! پـسـری هـسـت به دامن سرِ بـابـا دارد خانهاش کـرببلا حجـرۀ او گودال است هشت روز است به لب وای حسینا دارد هشت روز است که در خلوت خود میخواند: چـقـَدَر گـودی گـودال مگـر جا دارد؟! روضه میخوانْد: چرا آنهمه طولش دادند یک نفر تـشـنه مگـر آنهمه بـلـوا دارد آه از آن سینه که سنگینیِ پا را حس کرد وای از آن تـیغ که بد کـینه از آقا دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را انـگـار نـمیديـد دگـر دور و بـرش را جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش طوری كه بهم ريخت تمام جگـرش را شش سال، نگهـداشت علیرغم اسيری مـيـراثِ به جا مـانـدۀ نـسـلِ پـدرش را پـنـداشـتـه بـودنـد اگر حـبـس كـنـنـدش از شاخه بريـدند دگر برگ و برش را با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را تـا شـيـعـه بـه بـيـراهـۀ تـرديـد نـيـفـتـد بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
نه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود کسی که آیۀ تطهیر بخشی از مقامش بود تمام سهمش از این خاک شد یکگوشه از زندان همان مردی که هرگوشه از این عالم به نامش بود کمال سود را حتی برای دشمن خود داشت که زندانبان او یکعمر دربند مرامش بود اگرچه قدر او را مـردم دنـیا ندانـسـتـند ولی در عرش تسبیح ملائک ذکر نامش بود تمام روزها را روزه و شبها عبادت داشت اگرچه غصه قوت غالب هر صبحوشامش بود چرا باید إبا میکرد از عـمّـال عـباسی؟ کسی که جمع حیوانات وحشی نیز رامش بود دلش میخواست تا روز ابد میماند با آنها که دنیا بیشتر در نزد محرومان بهکامش بود به شوق دیدن او سوخته جانودل کعـبه که تا روز ابد مشـتاق دیدار امامش بود حسن فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد که تنها ماندن و بییاوری ارث مدامش بود عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد دم آخر به یاد داغ جـدّ تـشنهکـامش بود به زهر کینه، اما با امید از دار دنیا رفت چرا که آن امام منتـقـم قـائم مـقامش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
دل میدهـد حواله مرا سوی عسکری میخوانَـدَم به سایۀ گـیـسوی عسکری میخواهد او وضو بنمایم به آب چـشم صورت نهم به خاک سر کوی عسکری محـراب ابـرویش بـشود سجـدهگاه من حـتی مـسـیر بوسۀ بر روی عسکری میخوانَدَم به دشت که تا نوحهگر شوم بـا دیـدههـای جـاری آهـوی عـسکری او خـواند و من قـدم به قـدم آمدم جلـو گشتم اسیر در سر یک موی عسکری دیدم فـرشته در حـرمـش گریه میکند شوری دگر به پا شده در کوی عسکری از چشم عرش چشمۀ باران رسد به خاک خورشید هم نشسته به سوسوی عسکری حـتی ربـیـع آمـده و نـوحـهخـوان شده دارد دلی به سـیـنه ثـنـاگوی عسکری زهـر آمده تـوان حسن را گرفته است دیگر توان نمـانده به زانوی عسکری بر قائمش عجیب شده سخت و جانگداز ثـانـیـههای فـصل تـکـاپـوی عـسکری قرآن به سر گرفته سحر فجر ناطقـش آرام؛ دل سـپرده به یاهـوی عـسکری پـرده کـنـار رفــتــه و مــاه تــمــام او بوسـه زنـد مدام به بـازوی عـسـکری با این همه رسیده که سامان دهد به باغ دارد مـسـیـر آمـدنش بـوی عـسـکری حجت تمام، نور علی النور جلوه کرد دارد بـه دسـت آیـنـۀ روی عـسـکـری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
از جهان، خورشید عالمتاب رفت رفت و عـالم در دلِ گرداب رفت گـریـه کـن! که از رکـاب سـامـرا آن یـگــانـه گـوهـرِ نـایــاب رفـت دستهایش سرد شد از زورِ زهر سوخت در تب! غرقِ آهی ناب رفت از نـفـس افـتاد و رنگـش زرد شد حالِ خوش از پیکرِ سرداب رفت پلکهای خـیس را بر هم گـذاشت تا ابد از چـشم عـالم؛ خواب رفت تشنه بود و تـشنه بود و تـشنه بود مثـل جـدّش با دلـی بـیتـاب رفت مـهــدی آمـد در کـنـارِ پـیــکـرش مـاه آمـد! حـضرتِ مـهـتاب رفت تا که قـامـت بـست فـوراً بر نماز آبــروی جــعــفـــر کــذّاب رفـت!
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
من که خونین جگر از زهر جفایم پسرم لالـهام؛ لالـه و در شـعـله رهـایم پسرم نفسم سوخته از هُرم عطش مثل حسین آه کاین شهـر شده کـرب و بلایم پسرم میچکـد شیون و آه از دو لب گـلگونم بر تو آیا رسد از حـجـره صدایم پسرم ارتـعـاشـی که پـدیـد آمـده در دسـتـانـم میدهـد آگـهی از رنـج و بـلایم پـسرم معتمد کُشت مرا؛ آن که ستم داشت روا بود آن تـیره نـَسَب خـصم دغایم پسرم شعـلـهور کرد مرا آتـش زهـرش آری مانده در سـیـنه هـنوز آه و نوایم پسرم چارهای نیست اگر در گذر از این راهم دست تـقـدیـر کـنـد از تو جـدایـم پسرم پس ازین، این تو و این خاطره اندوهم مـانـده بر جـادۀ غـمهـا رَد پـایـم پـسرم تو بیا تا که درین لحـظه بـبـیـنم رویت قدرتی نیست که من سوی تو آیم پسرم کاش میشد لحـظـاتی به بـرم بنـشـینی چون که مشتاق تو ای مـاهْلـقـایم پسرم یک نفس مانده که جان بر لبم آید «یاسر» جز همین شعـله نماندهست برایم پسرم
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
ای جگرگوشه امان از جگرم مهدی جان زهر آتش زده پا تا به سرم مهدی جان لرزه افتاده به جانم، تو بیا راحت جان ای رخت روشنی چشم ترم مهدی جان سر من بر روی دامان تو و میسـوزد جگـرت را نفس مخـتصرم مهدی جان نام من هم حسن و مادریم همچو حسن کشتهٔ کوچه و دیوار و درم مهدی جان آتش فتنه که از سمت سقـیفه برخاست باز هم زهر شد و زد شررم مهدی جان هم از این داغ و هم از روضهٔ جانسوز عطش سوخت بابا جگر شعلهورم مهدی جان یاد آن تـشنهلبِ از لب خـنجـر سیـراب جرعـهای آب بیاور به برم مهدی جان شمع عمرم که به تبعید و به زندانها سوخت شـده انـوار هـدایت ثـمـرم مهـدی جان عالمی چشم به راه تو و در حال دعاست که رسد روز ظهورت پسرم مهدی جان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
آنـکـه بـر محـضـر شـما نـرسد مـطـمـئـنـا کـه تـا خــدا نــرسـد بهتر است اینکه زیر خاک رود آن سـری کـه بـه سـامـرا نرسد عـطـرِ ســرداب را نـفـهـمـیــده آنـکـه بـر "سُـرَّ مَن رَا ...نرسد چـشـم بـر خـاکِ آن اگر بکشیم آسـمـان هـم بـه گـرد مـا نـرسد سـامـرا رفـتـههـا به من گـفـتـند هـیـچ جـایـی بـه کـربـلا نـرسـد از کـفـن کـردنی دوباره بخوان تا که روضـه به بـوریـا نـرسـد با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم نـام مـا را کـه از قـدیـم نـوشت از گـدایـان ایـن حـریـم نـوشـت تا خـدا حـال و روز مـا را دیـد بـعـدِ نـام حـسـن کـریـم نـوشـت تـا که پـیـش تو درد دل کـردیـم نـام مـا را خـدا کـلـیــم نـوشـت دل مــا را اسـیــر کــرد آنـکــه بــال جـبـریـل را گـلـیـم نوشت رفـتـه بــودیــم مـشــهــد و آقــا بـاز هـم روزی عـظـیـم نـوشت ســامـرا واجـبـیـم، امــام رضـا نه کـبـوتـر که یا کـریـم نـوشت با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم این طرف صحن صاحب کرم است آن طرف یک غریب بیحرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بیچراغ بیعلم است ایـن طـرف احـتـرام مـیبـیـنـی آن طرف ناسزا که دم به دم است سـامـرا شـد خــراب فـهـمـیــدم چـقدر روضهها شـبیه هم است مـــادریانــد هـــر دو تــا آقـــا موسپید است هر که غرق غم است پیش هر دو به گـریه میشنوی روضۀ پهلویی که محترم است با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم کاش پلکـت کـمی تکان بخورد به زمـیـن ورنه آسـمـان بخورد پـسـرت آمـده است تا جـگـرت زخم کـمتر از این و آن بخورد ظـرف آبـی به دسـتهـایـش تـا پـدر آبـی نـفـسزنــان بـخــورد میخـورد ظرف هی به دندانت چه کـند آب نـیـمـهجـان بخـورد خوب شد کـودکـت نـدیـده لـبت ضربه از چوب خیزران بخورد روی پیـشانیات فقط چین است آه اگـر سـنـگ بیامـان بخـورد عمه مانده است زیر هر ضربه که مـبـادا بـه دخـتـران بخـورد دخـتـران تـشـنـهانـد و با خـنـده لـقـمـۀ خـویش را سنان بخـورد با حـسـیـنـیـم با حـسـن هـسـتـیم ما گـدایِ دو یـا حـسـن هـسـتـیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها غـریببن غـریـبِ وادی نـا آشـنـایـیها تویی که مرزهای نقشهها را خطّ بُطلانی سلام ای هستیِ اَعـراب، فخر آریاییها سلامِ دورِ ما جان داد در راه علیکِ تو کمی نزدیک کن ما را شبیه سامراییها کمی هم کاسههای چشممان را پُر کن از دیدار که با دینار کاری نیست ما را در گداییها طوافِ کعبه دور قبلهاش قسمت نشد آخر به حقّ عاشق و معشوق ظلم است این جداییها زمان ای کاش برمیگشت ما را با خودش میبرد که شاید پیشمرگت میشدند از ما فداییها حسن یعنی فقط زخم از نمکنشناسها خوردن گره خوردن به غم در پاسخ مشکلگشاییها سکوت خستهات یک حنجره فریاد میخواهد صدایت زخم خورد از خنجر بیهمصداییها تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند برای زهر گفتی از جفا، از بیوفاییها به دستت کاسۀ آب و به چشمت کاسۀ اشک است لبت سیراب شد با روضههای کربلاییها
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای ســراپـا حُـسـن حــیّ ذوالــمــنـن ســوّمـیـن ابـن الــرّضـا دوّم حـســن ای هــزاران آفــتــابـت مــشــتـــری یــا ابــاالـمـهــدی امــام عـســکــری دُرّ ده دریـــا و بــحــر یــک گــهــر آن گـهـر خـود حـجـّت ثـانـی عـشـر بـا هـمـه درد و غــم و عـمـر کـمـت تـا ابــد مـرهـون احـسـان، عـالـمـت از نـــمــاز و از دعـــای مــتــصــل بُــردی از دشـمـن کــنـار حـبـس دل بـا خـدا پـیـوسـتــه در راز و نــیــاز روزهـا را روزه، شـبهـا در نـماز رنـجهــایـت در ره تــوحــیــد بـــود ســالهــا یـا حــبـس یـا تـبـعـیـد بـود روزگـارت شـعـلـههـا بر جان فکـند دشـمـنـت در بـرکـۀ شـیـران فـکـنـد ایـسـتـادی بـیـن شـیــران در نــمــاز شـیــرهــا را جــانـبـت روی نــيــاز الــلـه الــلــه گــرد تـــو درّنـــدگـــان سـر فـرو بـردنـد هـمچـون بـنـدگـان نــور عــلـمـت از درون حـبــسهــا کـرد از ظـلـمـت جـهــانـی را رهــا ای دمـت جـان داده بر روح الامـین آســمــان خـفــتــه در خـاک زمـیــن رهــنــمــای آفــریــنـش کـیـسـت تـو شـهـریـار مـلـک بـیـنـش کـیـست تو چـشـم بـد از مـاه رخـسـار تــو دور یک جـمـال و چـارده خـورشید نـور گـشـت دشـمــن در جـوانـی قـاتــلـت کـــشـت در مــاه ربــــیـــع الاوّلــت کـفـر خـود را عـاقـبـت معـلـوم کرد هـمچـو اجـدات تو را مـسـمـوم کـرد ســامــره شــد صـحــنــۀ روز جــزا گـشت تـنهـا مـهـدیات صاحب عـزا ای بـه قــربــان تـو و عـمــر کـمـت قـلـب مــهـــدی داغـــدار مــاتــمــت بـیتـو مـهـدی بـیکـس و یـاور شده طـفـل تــنــهــای تـو تـنـهــاتــر شـده آه از آن ساعت که در سوز و گـداز خـوانـد مـهـدی بـر تـن پـاکـت نـماز کـرد تـا جـسـم ضـعـیـفـت را نـظــر بر کـشـید آهـی جهـانسوز از جگـر آسـمــان دیــدهاش انــجــم گـریـسـت بین مردم مـخـفـی از مردم گـریست گـر چـه بــوده اشـک دامـن دامـنـت شکـر حـق زنجـیـر نـبـوده بـر تـنت جـسم تو زخـم از دم خـنـجـر نداشت پـیـکـر جـدّ غــریـبـت ســر نـداشـت آه از آن سـاعـت که زین الـعـابـدیـن پـیــشــوای عــابــدیـن و ســاجــدیـن دید در گـودال خـون بر روی خـاک پـیـکـر پـاک پــدر را چــاک چــاک یـوسف زهـرا و زخـم تـیـر و سنگ گرگها کردند جـسمش چنگ چنگ گشت از چـشمش روان دریای خون خـواست جـانـش از بـدن آیـد بـرون هــمــدم او جــز شــرار تـب نــبــود جان ز کـف میداد اگـر زینب نـبود
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
بـرای مـن شـده زنــدان تـمـامـی دنـیـا و، جــانــم آمـده بـر، آسـتـانـۀ لـبهــا رسیده دفـتر عـمرم به نـقـطۀ سر خط که گشته عمر کـمم مثل مـادرم زهـرا کـنـار بـسـتـر بـابـا بـیـا که بـلکه شود به نـور روی تو روشن دو دیـدهام بابا غزل مصیبت مرگ مرا سـروده اجل که بسته رخت سفر را دلم، از این دنیا نشـسـتـه گرد یـتـیمی به چهرۀ مـاهـت بـرای تو نـگـرانـم که میشـوی تـنـهـا به حال روز پـریـشان من مکـن گریه که بعد من شوی آواره در دل صحـرا دوانده ریشه به کل وجود من، این زهر مرا هم از نفـس انـداخـته، و هـم از پا اگر چه شد به جـوانی قـدم کـمان لکن نکـرده مـیخ در آزرده پهـلـوی من را به زهـر کـینه اگر لاله لاله شد جگرم ندیده خواهر من طشت خون دلها را اگرچه خورده به دندان و لب چو کاسۀ آب نخورده بر لب من چوب خـیزران اما اگر چه آب به لبهای من رساندی تو ولـی زدی بـه دلـم داغ روضـۀ ســقــا دلم خوش است به زانو گرفتهای سر من نـرفـته بر سـر زانـوی من سـرت بابا ولی امان ز غریبی که داشت بر زانو سر عـزیز دلـش را به ظهـر عـاشورا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
عطر گل حـیدری یا حسن عسکری وارث پیـغـمـبری یا حـسن عسکری ای نفـسـت جـانـفـزا در حـرم کـبریا آیـنـۀ کـوثـری یـا حـسـن عـسـکـری ای خَلَف مصطفی در صدف هَلْ اَتیٰ جلـوۀ هر گوهری یا حسن عسکری جلـوۀ اشـراق تو، در هـمه آفـاق، تو یـازدهـم رهـبری یا حـسن عسکری چون گل شمشاد خود چون همه اجداد خود از همگان برتـری یا حسن عسکری گـرمی بازارهـا در هـمه گـلـزارهـا از همه گلها سری یا حسن عسکری چشمه هر چشمه سار حجّت پروردگار آیـنــۀ داوری یــا حـسـن عـسـکـری چون پدر اِبْنُ الرِّضا نور دل مرتضی فاطمه را اخـتـری یا حسن عسکری پور تو صاحب زمان نور تو در آسمان روی زمین سروری یا حسن عسکری ظلم بسی دیدهای خار و خسی دیدهای آه که بییـاوری یا حـسن عـسکـری از ستم افسردهای زهر جفا خوردهای شعله به جان میبری یا حسن عسکری شد دل تو آتشین از شرر زهـر کـین مثل گـل پـرپـری یا حسن عسکـری "یاسر" غم دیده را، خسته و نالیده را شافعِ در محـشری یا حسن عسکری
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید من جوان بودم و در سن شبابم کـشتند بر دل سـوخـته و چـشم ترم گریه کنید حـسنم، پـاره جگـر مثل عـمویم حـسنم بر من و بر عموی خون جگرم گریه کنید من و جد و پدرم را به جوانی کـشتـند در عـزای من و جد و پدرم گریه کنید من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی هـمه بر مـادر نیـکـو سـیرم گریه کنید سالها بود که در تحت نظر بودم حبس همه بر قـصۀ تحـت نـظـرم گریه کنید قـبـر ویـران شدهام گـشت بقـیع دگـری داغـداران به بـقـیـع دگـرم گـریه کـنید بعد من مهـدی من بیکس و تنها مـاند به غـریـبی یـگـانه پـسـرم گـریه کـنـید گریۀ منتـظـران مرحم زخم دل اوست بر ظهـور خـلـف منـتـظـرم گریه کنید به محـبان من اعلام کن اینک «میثم» همه بر «حجت ثانی عشرم» گریه کنید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این هـفـته نیز جمعۀ ما بیشـما گذشت آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت! این هفته هفت روز به ظاهر گـذشـتنی بر من ولی عـزیز دلم، قـرنها گذشت هـفـتاد گوشه ناله زدم تا که جـمعه شد جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت گـفـتند جـمـعه بـوی تو میآورَد نـسـیم اما نـسـیـم آمـد و سـر در هـوا گـذشت خـورشـید هم هوای مرا تـازهتـر نکرد او هـفـت دفـعـه آمد و بیاعـتـنا گذشت عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعهها تکـرار شد، نیـامـدی و عمر ما گذشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
تابـیده است از دو نـظـر بر تو آفـتاب هم دخـتـر حـسـینی و هم دختر رباب هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین نام تو را سکـیـنـۀ خود کرده انتخـاب دربــارۀ مــقـام بـلـنـد تـو گـفـتــهانــد: ممـسوس در خـداست شـبـیه ابوتراب در هر دو عالم از سر ارج و بها تو را شد "فخرةالنسا" لقب از "سیدالشباب" از آن زمان که راویۀ "شیعـتی" شدی دیگـر برای شیـعـه گـوارا نـبـوده آب در کـربـلا و کوفه و شام و مدیـنه هم شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب درد تو را شـنـیـدهام از سهـلساعـدی داغ تو را گرفـتهام از مجـلس شـراب "بس کن که نالهات جگرم را کباب کرد!" این حرف را شنیدهای از فاطمه بهخواب رویش سیاه باد و دو دستـش بریده باد هرکس که دستهای تو را بسته با طناب هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است هرچند رأس رفته به نی، برده از تو تاب یک رکعت از نوافـلـت اما قـضا نشد گیرم هزار بار رسیـدی به اضطـراب با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟ وقتی که سُم اسب گرفت از گلش گلاب ای روضهخوانِ واقعـۀ کـربـلا! بگو؛ با اشک خود چگونه بهپا کردی انقلاب سرهای غیرتی سر نی سنگ خوردهاند تا دشمن از شما نـتوانـد بـرد حـجـاب ای بـشکـند دهـان قـلـمهـای روزگـار وقتی کم است نام تو در این همه کتاب شأن تو باشکوهتر از حرفهای ماست هرکس دروغ بسته به تو خانهاش خراب! باشد دعـای خـیر تو تعجـیل در فـرج زیرا دعای خستهدلان هست مستجاب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
نَفَس چو تیغ دو دم میکشید گاهِ غضب نداشت دستِ کمی خطبههایش از زینب نبود در پی نفرین؛ وگـرنه عمر زمین به سر میآمد اگـر آه مینـشـاند به لب ربـاب بـود ربــابـی کـز آفــتــابِ بــلا اگر چه سوخت سرش، پای او نرفت عقب نرفت معجرش از سر کنار، باری هم رسد به فاطمه او را درختِ اصل و نسب زمین توان کـشیدن نداشت حُجـبـش را قـدم به زانـوی اکـبـر گـذاشـت امّ ادب سکینه آنکه همین در مقام او کافیست حـسین فـاطـمه خـیرالنـساش داده لقب! کنار زینب کـبری عَلَم گرفت به دوش رَود که فتح کند شام را وجب به وجب سزد برابر نطـق فـصـیح او همه عمر زبـان به کـام بـگـیـرند شاعرانِ عرب ز تـیـر خـطـبـۀ او، بـعـدِ بـاءِ بـسـم الله به خاک تیره نشستند شامیان همه شب سپـس به تـیغ سخن بر یـزیـد وارد شد چـنان عـلی که بیاید به کـشـتن مرهب زبان به عجز گـشودند چون درِ خـیبر شکست خورد به نطقش سپاهِ جنگ طلب به دست نالۀ خود میشکست بتها را ز پا فـتـاد به پـا آنکه کـرد بزم طرب به عمّه گفت: بگو چوب خیزران نزنند که جای بـوسه پیـغـمبرست بر این لب آهای زادۀ هند! از سرش چه میخواهی تنش بس است که تازاندهای بر او مرکب به نیزه شد سرِ قرآن، قسم به کهف رقیم تو از معاویه هم بدتری، چه جای عجب سـخـن تــمـام کـنـم آه از خـرابـۀ شــام که ماه در طـبق آمـد به دیـدن کـوکـب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت سکینه سلاماللهعلیها
با وضو سمت قـبله رو کردم نـذر تـو شـعـری آرزو کردم هرچه روح القدس حواله کند نظر لـطف اگر سه ساله کـند از شـکـوهـت مـدام بـنـویـسم شـعــر بـا احـتـرام بـنــویـسـم گـفـتـمت کـوه، بـاز کـم گـفتم به همان شـیـوۀ خـودم گـفـتـم خواندمت نور، بیش از آن هستی برتر از وصف شاعران هستی دخـتـر و خـواهـر ولـی خــدا هـمـه جــا یـــاور ولــی خــدا عصمت الله، دخـتر معـصـوم سـیـنـهات مـهـبـط تمام عـلوم آیـــنـــه زادهای و آیـــنـــهای اِسـمـاً و رسـمـاً عـین آمنهای در دلِ مــا بــرو بــیــا داری عطر و بوی حسین را داری نـــوۀ فـــاتــح حُــنـیـن تـویـی آنکه دل برده از حسین، تویی متقن است این حدیث، صد در صد دوست دارد حسین بیش از حدّ خانهای را که تو در آن هستی عشقِ بابا، سکینه جان هستی دخــتــر مــاه و آفــتــابـی تـو دســتپـــرودۀ ربــابــی تـــو مـسـتـحــق نــوازش عـبــاس ذکـر نـامـت نـیـایـش عـبـاس به حـیـایت کـسی ندارد شک زیـنـبی در قـوارهای کوچک عمه سنجـاق بر سرت میزد بوسه از روی معجرت میزد وارث اقــتــدار فــاطــمــهای مـظـهـری از وقـار فاطمهای در گـلــویـت طـنـیـنِ غُـرَّنـده خـطـبهات تنـد و تیز و برنده خطبهات تیغ ذوالـفـقارت شد کوفه از مرد و زن دچارت شد خـطـبهات شد مـفـتح الابواب مـرحـبـا شـیـرْدخـتـرِ اربـاب دیـدنی بود نُـطق حـیـدریات جـلــوات عــلــیِ اکــبـریات هــمـه دیــدنــد انــقــلابـت را نـور جـاریِ در حـجـابـت را روســریِ دگـر نــیــاز نـشــد گـره مـعـجـر تـو بــاز نـشــد مـدح ناب تو را روایت گفت از بزرگیات، از عفافت گفت روزگـاری شـُدیـد عـازم حج خـبر آمـد که در مـراسم حـج گرم تکبیر، غرق در صلوات موقع رمی تک تک جـمرات ریگ از دست خستهات افتاد کی به مکروه، نفْس تو تن داد؟ نفْس پاک تو کی بهانه گرفت؟ خاتـمت کـفر را نشانه گرفت همسفر بود اگرچه دور و برت نــشـدی وامـدار هـمـسـفـرت نـشدی خـم که ریگ برداری شرم داری چه شـرمِ بسیاری پیش از آنکه به خیمهات برسی حـجم جـسم تو را ندیـد کسی شــام امـا نــظـارهات کـردنـد مـلاء عـام اشـارهات کـردنـد "وابتلاکم بنا "ی تو روضهست بُغضِ در گفتههای تو روضهست لحـن نامـحـرمان عـذابت داد شـمـر بـا نـاسـزا جـوابت داد با دلی غرق درد و غم رفتی بـیـن بـزم شـراب هـم رفـتـی آب پیـش ربـاب می خـوردنـد پیش چشمت شراب میخوردند سـرِ در بـین تـشـت را دیـدی هر چه آنجا گـذشت را دیدی بیجهت گـیسـویت سپـید نشد خیزران خسته شد، یزید نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
امشب که غـم شـام غـریـبـان تو داریم چشم کرم از سـفـرۀ احـسـان تو داریم دل را همه بر پنجـره فـولاد تو بـستیم نـور بـصر از گـنـبد و ایوان تو داریم با کاسـۀ دل بر سـر راه تو نـشـسـتـیـم ما خیل گـدا، چـشم به دستان تو داریم لبهای تو خشکـند چونان جدّ غریبت در سینه عزای لب عـطـشان تو داریم در حجرۀ در بسـتۀ خود فکـر جوادی ما هـم هـوس دیـدن مـهـمـان تو داریم بر خوان کریمانـۀ معـصومه نـشـستیم یا فاطـمه! ما دست به دامـان تو داریم یا حضرت معصومه سرت باد سلامت ما بعد رضا گوش به فـرمان تو داریم گاهی دل تو مشهد و گاهی به مدینه است ما نـیـز خـبر از غـم پـنـهـان تو داریم تـا آمــدن مـنـتـقــم ضـربـه و سـیــلـی دیـده به ره یـوسـف کـنـعـان تـو داریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بر سر کشیده است عبا حضرت رضا بر لب گرفته ذکر و دعا حضرت رضا آه از جـگـر بـلـند شد و مـرثـیه گرفت تا سـر کـشـید جـام بـلا حضرت رضا دلشـورههای خواهر خود را زیاد کرد وقتی به زهر داد رضا، حضرت رضا راهـی نـبـود تـا دم خــانـه کـه بـارهــا افـتاد بین کـوچـه ز پـا حـضرت رضا افـتاد، گـفت: یا عـلـی و وقـت پـا شدن آورده اسـم فـاطـمـه را حضرت رضا گونه گذاشتهست در این لحظههای سخت بر روی خاک حجره چرا حضرت رضا؟! دارد شبـیه میکـند اینگـونه خویش را با روضههای کرب و بلا حضرت رضا تشنه کسیست که دود ببـیند در آسمان تشنه حـسین بوده و یا حضرت رضا؟
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|